رویا رستمی و عاشقانه هایش

ساخت وبلاگ
فصل هیجدهم قیافه ی غمگین پروین چیزی نبود که بشود آن را نادیده گرفت. فریده پا روی پا انداخت و گفت:حل میشه پروین جون، نگران چی هستی؟ آذر برای مادرش چشم و ابرو آمد. اما فریده بی تفاوت دستمالی برداشت و گوشه ی لبش کشید. جمشید، نگاهش را از روزنامه ی مقابل رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 224 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1396 ساعت: 18:05

سری تکان داد و به سمت خانه ی حاجی رفت. در زد و دست هایش را در جیب شلوارش فرو برده منتظر ایستاد. کسی که در را باز کرد بهشاد بود. پوزخندی تحویلش داد که بهشاد از جلوی در کنار رفت. -حاجی خیلی وقته منتظرته. پوریا با کنایه گفت:داشتم دخترعموت که تو خونه م رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 205 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1396 ساعت: 7:47

-چی هست؟ هلن شانه بالا انداخت، پاکت را در جیب کت پوریا هل داد و دیگر نماند. آخرش از دست این دختر دیوانه می شد. همه ی کارهایش بدون پیش بینی بود. تازه مجبورت می کرد در مقابل غیرقابل پیش بینی بودن های خودش، رفتارهای بدون برنامه نشان بدهی. از در خانه بی رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 222 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1396 ساعت: 7:47

-میشه حرف بزنیم؟ حرفی نداشت. یعنی وقتی حرف می زد، وقتی نگاهش به شب چشمانش می افتاد، گم می شد. یادش می رفت پوریایی است که باید سفت و سخت باشد. این دختر عملا داشت قاتل برادرش می شد. بدتر از همه آنکه هرکاری می کرد نمی توانست ساده از کنارش بگذرد. احتمال رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 245 تاريخ : جمعه 12 آبان 1396 ساعت: 4:41

تماسش با رفیعی که قطع شد لبخندی موزی روی لب هایش نشست. سیروس به ستون پشت سرش تکیه داد و گفت:چی شد؟ -گفتم این یارو قسر در میره. سیروس هر دو دستش را به هم کوبید و گفت:اکِ هی! -یه ساعت دیگه آزادش می کنن، آدماتو بفرست تعقیبش کنن. -چطور با این مواد و مشر رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 215 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1396 ساعت: 15:01

از پنجره به او که نشسته و چای می خورد خیره شد. نشسته هم قدش از حاجی بلندتر بود. دستی روی دلش گذاشت. چرا این دل آرام نمی گذاشتش؟ مردک راحت نشسته بود انگار نه انگار، او درون حیاط به این سردی قدم می زد و دستبندی که به نظر شاید اصلا ارزشی نداشت را درون د رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 196 تاريخ : جمعه 5 آبان 1396 ساعت: 2:39

سر عقل می آمد. به حساب دلش هم می رسید که بیخود چشمش دختر مردم را نگیرد. اصلا او را چه به این احساسی بازی ها؟ او مرد کار بود. مردی که برای خانواده اش جان می داد. برای عاشقی ساخته نشده بود. اگر هم مثلا روزی خواست جبر ازدواج را بپذیرد به قول مادرش آذر ک رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 212 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1396 ساعت: 17:33

فصل هفدهم مقابلش نشست. پیر شده بود. شاید حدود 60 سال بیشتر! با پرخاش و ته لهجه ی کاشانی گفت:چی می خوای؟ اصلا تو کی هستی؟ با حوصله جواب داد: منو نمی شناسی. -کارت چیه؟ من چرا اینجام؟ اصلا از لحن تندش برآشفته نمی شد. -باید بری زیر نظر یه روانسناس. عصبی رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 191 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1396 ساعت: 17:33